ملودرام شیک شهری با چاشنی عشق اصیل حامد بهدادی
یادداشت محسن منوچهری بر فیلم "پرتقال خونی" - به بهانه ورود به شبکه نمایش خانگی...
"پرتقال خونی" فیلمی تاحدودی خوش ساخت و داستان گو است و مخاطب را تا انتهای داستان با یک تعلیق نصفه و نیمه با رضایت مال خود نگه میدارد.
ایده اولیه فیلم نامه فوق العاده است و هوش نویسنده اش را نشان میدهد اما در برخی از طراحی ها موفق در نیامده به خصوص سکانس اشنایی ادمهای فیلم با همدیگر.
موسیقی متن فیلم هم با سبک روایی فیلم همتراز نیست حالا بماند که سازنده موسیقی از شهیر ترین و خوش عقبه ترین های حرفه خودش است.
کاری قابل قبول و آبرومند از سیروس الوند که هدیه کوچکیست برای سینمای بدنه و تجاری ایران که مخاطبش را بدون جلف بازی و فیلم نامه های ابکی مرسوم این گونه از ژانر، تازه بدون انکه صرفا کمدی باشد و شوخی های زننده طراحی کند تا مخاطب جذب کند، با یک درام،فرم و فیلم نامه که قد هیچکدام از این سه ستون اصلی از همدیگر بالا نمی زند و اندازه حرفی که میزند فرم ارائه میدهد با وجود برخی اشکالات عیان مانند طراحی میزانسن ها اما قابل قبول و آبرومند است.
از آنجایی که هیچ فیلمی خالی از ایراد نیست حتی یک فیلم اسکار گرفته من هم ایراداتی از نحوه ایجاد رابطه شخصیت های فیلم با همدیگر،موسیقی متن و ... به نظرم امد. ضمن اینکه بازی عرب نیا هم چندان مناسب نقش نیست و به غیر از ادای دیالوگ های سنگین و خشک، هیچ روح و حسی حتی اندک به نقش خودش تزریق نکرده و تنها راه رفته و به صورت یبس دیالوگ گفته، که حقیقتا اینگونه بازی کردن را از فردی که استاندارد های بازیگری را در سینما و تلویزیون ایران، با ایفای نقش پیچیده و دشوار مختار، چند مرحله به بالا کشید را نداشتیم.
نیوشا ضیغمی هم کمی مرا شوکه کرد. البته او همیشه به جذابیت های ظاهری وابسته بوده ولی اینبار در نحوه ادای درست دیالوگ ها تلاش چشمگیری از خودش نشان داده است و در طراحی کردن شناسنامه نقشش موفق ظاهر شده.
البته بماند تعریف من از فیلم در حد ژانر خودش است و به هیچ عنوان قدم به بالاتر نمی گذارد. ژانرش یعنی سینمای بدنه و مخاطب عام. به طوری که مبتذلیات ضعیفی نظیر فوتبالی ها، ملودی،افراطی ها و غیره که تعدادشان هم کم نیست جرات نکنند اصلا ساخته شوند و قد علم کنند و خود را از بخش بدنه و توده مردمی سینمای ایران بدانند.
بقیه در ادمه مطلب....
سی نت: داستان پرتقال خونی از نقطه ای اغاز میشود که اتومبیل دختری به نام ترمه که نیوشا ضیغمی نقشش را ایفا میکند در اتوبانی به علت خرابی توقف میکند و حالا او منتظر کمکی از یک انسان خیر و چشم پاک میگردد که ماشینش را تعمیر کند.
موسیقی ابتدایی فیلم مدام حادثه و پیشامدی را پیش پیش خبر رسانی میکند، اما ما اصولا با یک فیلم حادثه محور طرف نیستیم و فیلم خیلی هم وقایع غافلگیر کننده ای ندارد مگر اینکه در اواسط نیمه دوم فیلم، وگرنه این زنگ خطر ابتدایی کاملا بی کار کرد و بی دلیل است.
آهنگ هولناک ابتدایی که حادثه ای را اطلاع میدهد ولی ترمه دارد مزاحمان جلفی را که اهنگ ابرو کمون چشم عسلی در ضبط ماشین خود گذاشته اند را دیپورت می کند. به نظر شما این دو اهنگ و موسیقی متفاوت ان هم به صورت همزمان که روی هم می ایند در یک اقلیم می گنجند؟
حالا کاری نداریم که نحوه آشنایی ترمه و والا ان هم در وسط خیابان و به علت خرابی اتومبیل ما را یاد فیلم فارسی های قبل از انقلاب می اندازد. حتی سکانس رو در رویی اولیه سیاوش و ترمه در نمایشگاه هم کمی غیر قابل باور و دم دستی و طراحی نشده به نظر می آید.
ترمه به نظر عاشق جذبه، هوش و جنتلمن بودن والا شده است ولی وقتی می فهمیم که او حاضر میشود برای تولد والا که ثروت مند و کارخانه دار است ساعتی شش و نیم میلیون تومانی کادو بخرد ناخوداگاه این شبهه در ذهنمان به وجود می اید که او ایا حاضر می بود برای یک عاشق پایین شهری اس و پاس هم یک همچین هدیه ای گران قیمت و پر زرق و برق هدیه بگیرد؟
این دقیقا بر خلاف ادعای اوست که وقتی دیگران عشق او به والا را به خاطر دک و پز و ثروت بالای او می دانستند او را ناراحت می کرد و میگفت انقدر پول والا را به رخش نکشند و حتی ساعت شش میلیونی را نشانه ای از عشق، دوست داشتن و همدلی بر میشمرد. اما او ایا حاضر بود برای سیاوش با بازی حامد بهداد هم کادویی شش میلیون تومانی هدیه بگیرد؟
مادر ترمه اعتقاد دارد که والا از آقایی و والایی فقط اسم شناس نامه ایش را یدک می کشد و دلیل منطقی را این می آورد که او همسر سابقی داشته و شاید با همسرش رفتار نامناسبی می کرده و مدام عاشق این شخص و آن شخص میشده و عشق و زن برایش مثل یک بازی سرگرم کننده و تفریح می ماند.
همان خیالی که همیشه ما آدمهای عامی از ثروت مندهای دور و برمان داشتیم و در تصورمان آنها را خوش گذران می پنداشتیم. اما والا به غایت یک همچین آدمی نیست. او طبق تعریف ترمه ادمی موفق، مهربان و خوشتیپ است. به نظر شما طبق این تعریف هر دختری نمیتواند چشم بسته و با خیال راحت به ان شخص دل ببندد؟
والا تازه مدام با نصیحت های سنگین و پدرانه اش، بچگی و احساسی بودن زیاد ترمه را به او می فهماند و به هر دری میزند که او را از علاقه و دل بستن به خود منصرف کند. در نظر داشته باشیم آن هم مردی که زن سابقی داشته و حالا تنهاست و ترمه حتی نگاهی هم به گذشته والا نمی اندازد و برایش مهم نیست که او زنش را طلاق داده یا نه. واقعا این دلیلی جز این دارد که والا ثروت مند و در عین حال خوش قیافه است و ترمه جوان و آرزومند، دیگر اشکالاتش را نمی بیند؟ اگر سیاوش هم زن سابقی داشت و با دست تنگ دلباخته ترمه میشد، ترمه به راحتی او را می پذیرفت؟؟
ترمه تازه در شرایطی سیاوش را پذیرفته که نقشه کشیده شده توسط والا برای او مشخص شده و حالا احساس حقارتی از ته وجود نسبت به حرکت والا در درون خود احساس می کند و به این ترتیب خواسته یا نا خواسته به سمت سیاوش کشیده میشد.
بدیهی است دختری با مشخصات ظاهری و رفتاری ترمه کم گرفتار این قبیل عشق و عاشقی ها نشده و رفتار سیاوش خیلی هم برایش ناشناخته و جدید نیست که دست و پایش را گم کند.او درواقع از تحقیر شدن، به سمت سیاوش رجوع میکند.حالا که دیگر از دبدبه و کبکبه،پول،ماشین گران قیمت و... خبری نیست پس جواب تحقیر شدن را بایست داد.
بماند که تا قبل از اینکه والا رابطه اش با سیاوش را فاش کند ترمه به شکلی جواب رد به ازدواج با والا داده بود، ولی اینبار دلیل نه دوست نداشتن والا و یا علاقه زیاد ترمه به سیاوش، بلکه دختر کوچک والا بود که باید با انها زندگی میکرد.دلیل های دیگر اینکه والا با ترمه مانند بچه ای احساساتی رفتار میکرد و مدام او را مانند مردی خودساخته و دلسوز نصیحت میکرد و ترمه جوان و بازیگوش از این نصیحت های پدرانه و فکورانه متنفر بود.درواقع ترمه و والا مانند اب و اتش بودند البته به معنای نساختن و کنار نیامدن با یک دیگر که دنیا هایشان با همدیگر تفاوت داشت.
اما دنیای ترمه و سیاوش و مشکلات قدیم و جدیدشان با هم دیگر تراز بود.
بازی حامد بهداد در نقش آدمی اجیر شده و خوش مشرب که در اوسط طراحی نقشه، عاشق دختر مورد علاقه خود میشود بسیار جالب و دلنشین بود. انتقال یک عشق اصیل و ناب ایرانی و نه تخیلی و دست ساز کارگردان.
او به شکلی احساساتش را بی شیله پیله و کاملا صادقانه به ترمه ابراز میکرد که وقتی او چک را برای انجام مسولیتش از والا دریافت کرد من در عین ناراحتی و بغض ذره ای به عشق و صداقت گفتارش شک نکردم. بهداد با لحنی آرام و کنترل شده و با عشقی صادقانه تو دهنی به عشق های توخالی، پوشالی و مصنوئی فیلم های تین ایجری زد و من را برای لحظاتی غرق در احساساتی ناب و اصیل کرد.یک عشق اصل نه بدلی.به امید انکه بهداد را دوباره انقدر ارام و کنترل شده ببینم، نقش هایی که خودش قبولش نداشته.او هر وقت خودش را قبول نداشته بهتر نقش آفرینی کرده. درواقع عشق هایی که با خشم انتقالش نداده. خشمی که همچنان خودش پایبند به اوست.
"پرتقال خونی" فیلمی تاحدودی خوش ساخت و داستان گو است و مخاطب را تا انتهای داستان با یک تعلیق نصفه و نیمه با رضایت مال خود نگه میدارد.
ایده اولیه فیلم نامه فوق العاده است و هوش نویسنده اش را نشان میدهد اما در برخی از طراحی ها موفق در نیامده به خصوص سکانس اشنایی ادمهای فیلم با همدیگر.
موسیقی متن فیلم هم با سبک روایی فیلم همتراز نیست حالا بماند که سازنده موسیقی از شهیر ترین و خوش عقبه ترین های حرفه خودش است.
کاری قابل قبول و آبرومند از سیروس الوند که هدیه کوچکیست برای سینمای بدنه و تجاری ایران که مخاطبش را بدون جلف بازی و فیلم نامه های ابکی مرسوم این گونه از ژانر، تازه بدون انکه صرفا کمدی باشد و شوخی های زننده طراحی کند تا مخاطب جذب کند، با یک درام،فرم و فیلم نامه که قد هیچکدام از این سه ستون اصلی از همدیگر بالا نمی زند و اندازه حرفی که میزند فرم ارائه میدهد با وجود برخی اشکالات عیان مانند طراحی میزانسن ها اما قابل قبول و آبرومند است.
از آنجایی که هیچ فیلمی خالی از ایراد نیست حتی یک فیلم اسکار گرفته من هم ایراداتی از نحوه ایجاد رابطه شخصیت های فیلم با همدیگر،موسیقی متن و ... به نظرم امد. ضمن اینکه بازی عرب نیا هم چندان مناسب نقش نیست و به غیر از ادای دیالوگ های سنگین و خشک، هیچ روح و حسی حتی اندک به نقش خودش تزریق نکرده و تنها راه رفته و به صورت یبس دیالوگ گفته، که حقیقتا اینگونه بازی کردن را از فردی که استاندارد های بازیگری را در سینما و تلویزیون ایران، با ایفای نقش پیچیده و دشوار مختار، چند مرحله به بالا کشید را نداشتیم.
نیوشا ضیغمی هم کمی مرا شوکه کرد. البته او همیشه به جذابیت های ظاهری وابسته بوده ولی اینبار در نحوه ادای درست دیالوگ ها تلاش چشمگیری از خودش نشان داده است و در طراحی کردن شناسنامه نقشش موفق ظاهر شده.
البته بماند تعریف من از فیلم در حد ژانر خودش است و به هیچ عنوان قدم به بالاتر نمی گذارد. ژانرش یعنی سینمای بدنه و مخاطب عام. به طوری که مبتذلیات ضعیفی نظیر فوتبالی ها، ملودی،افراطی ها و غیره که تعدادشان هم کم نیست جرات نکنند اصلا ساخته شوند و قد علم کنند و خود را از بخش بدنه و توده مردمی سینمای ایران بدانند.